دوستداران فلسفه اُرُدیسم Lovers of Orodism philosophy
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
التبادل الاعلاني

http://i.yapx.ru/KWnnJ.jpg

Subscribe to by Email
المواضيع الأخيرة
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور الجزایر The philosophy of Orodism in Algeria
داستان کوتاه : توهم Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:59 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کانادا The philosophy of Orodism in Canada
داستان کوتاه : توهم Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:58 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پرو The philosophy of Orodism in Peru
داستان کوتاه : توهم Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:57 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نیکاراگوئه The philosophy of Orodism in Nicaragua
داستان کوتاه : توهم Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:56 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آرژانتین The philosophy of Orodism in Argentina
داستان کوتاه : توهم Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:55 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوسنی و هرزگوین The philosophy of Orodism in Bosnia and Herzegovina
داستان کوتاه : توهم Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:39 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور قرقیزستان The philosophy of Orodism in Kyrgyzstan
داستان کوتاه : توهم Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:35 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ارمنستان The philosophy of Orodism in Armenia
داستان کوتاه : توهم Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:33 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گویان The philosophy of Orodism in Guyana
داستان کوتاه : توهم Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:32 am من طرف ریحانه

تدفق ال RSS


Yahoo! 
MSN 
AOL 
Netvibes 


جستجو
 
 

نتائج البحث
 


Rechercher بحث متقدم

أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
ریحانه - 1134
داستان کوتاه : توهم Vote_rcapداستان کوتاه : توهم Voting_barداستان کوتاه : توهم Vote_lcap 
baran - 977
داستان کوتاه : توهم Vote_rcapداستان کوتاه : توهم Voting_barداستان کوتاه : توهم Vote_lcap 
نگین - 562
داستان کوتاه : توهم Vote_rcapداستان کوتاه : توهم Voting_barداستان کوتاه : توهم Vote_lcap 
لیلا - 421
داستان کوتاه : توهم Vote_rcapداستان کوتاه : توهم Voting_barداستان کوتاه : توهم Vote_lcap 
Parmida - 303
داستان کوتاه : توهم Vote_rcapداستان کوتاه : توهم Voting_barداستان کوتاه : توهم Vote_lcap 
نوشین آریا - 197
داستان کوتاه : توهم Vote_rcapداستان کوتاه : توهم Voting_barداستان کوتاه : توهم Vote_lcap 
aryan - 160
داستان کوتاه : توهم Vote_rcapداستان کوتاه : توهم Voting_barداستان کوتاه : توهم Vote_lcap 
روزبه شریفی - 106
داستان کوتاه : توهم Vote_rcapداستان کوتاه : توهم Voting_barداستان کوتاه : توهم Vote_lcap 
kami - 52
داستان کوتاه : توهم Vote_rcapداستان کوتاه : توهم Voting_barداستان کوتاه : توهم Vote_lcap 
سهیلا بخشی - 16
داستان کوتاه : توهم Vote_rcapداستان کوتاه : توهم Voting_barداستان کوتاه : توهم Vote_lcap 


داستان کوتاه : توهم

اذهب الى الأسفل

داستان کوتاه : توهم Empty داستان کوتاه : توهم

پست من طرف ریحانه الأربعاء فبراير 25, 2015 4:16 pm


این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم می‌خورد که واقعیه:دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!
این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.
وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌ارم!

راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.
این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!
خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صداراه افتاد.

هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!
تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.
تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.

تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.
از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.
دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.
وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل می‎دادیم سوار ماشین ما شده بود.


منبع: نگاهک
ریحانه
ریحانه
گستره جهانی اردیسم Orodism

تعداد پستها : 1134
امتیاز : 196326
اعتبار : 120
تاريخ التسجيل : 2011-08-28
العمر : 31

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد