داستان کوتاه : جنگ خوب است یا بد ؟
داستان کوتاه : بهت راننده تاکسی
داستان کوتاه : خواستگارهای کوهی
داستان کوتاه :پدران و مادران نادان
داستان کوتاه : تنها مهربانی و دوستی
داستان کوتاه : فقط دردش کم باشه !
داستان کوتاه : لیوان آب و مشکلات!
داستان کوتاه : گاهی باید نشنید!
داستان کوتاه : آرزوی دو همسر 60 ساله
داستان کوتاه : جایگاه ادب از دیدگاه یک ریاضیدان
داستان کوتاه : مرام ما ایرانیان
داستان کوتاه : برنامه نویس و مهندس
داستان کوتاه : همسرم دیگر آن زن سابق نشد !
داستان کوتاه : بلایی که ابومسلم خراسانی بر سر کمونیسم آورد !
داستان کوتاه : خولی و خر نامرد
داستان کوتاه : قلب جغد پیر شکست
داستان کوتاه : قدرت عجیب یک کودک
داستان کوتاه : شانه خودخواه از زیبا تبریزی
داستان کوتاه : درخشش سپید و خنک معشوق
داستان کوتاه : ساعت را نگاه می کنم
داستان کوتاه : زیر سایه های لغزان برف
داستان کوتاه : سرانجام عشق به ایران
داستان کوتاه : نا امیدی خردمندان را هم به زمین می زند
داستان کوتاه : لیلی، پروانه خدا
داستان کوتاه : وجود و دریای خرد
داستان کوتاه : آیا تکرار تاریخ ممکن است
داستان کوتاه : آیا در پس مرگ زندگی ست
داستان کوتاه : شیطان از انتشار لیلی می ترسد
داستان کوتاه : اسب سرکش در سینه لیلی
داستان کوتاه : لیلی، زیر درخت انار
داستان کوتاه : احترام به شایستگان
داستان کوتاه : امنیت در دستگاه دیوانی !
داستان کوتاه : امید ، خود زندگیست
داستان کوتاه : پرنده ، نرم و زیبا
داستان کوتاه : اگر کوسه ها آدم بودند
داستان کوتاه : اوضاع اقتصادی جهان
داستان کوتاه : دریاها نماد فروتنی
داستان کوتاه : اینم از سیزده به درشون...
داستان کوتاه : عملیات کربلای پنج شلمچه
داستان کوتاه : ماجرای مرد خبیث
داستان کوتاه : ارشک و رودخانه مردمی
داستان کوتاه : درسی از ابومسلم خراسانی
داستان کوتاه : روسپی و راهب از پائولو کوئیلو
داستان کوتاه : خشم فرمانروای یزد
داستان کوتاه : شادی در تنهایی نیست
داستان کوتاه : میخهایی بر روی دیوار
داستان کوتاه : عشق بورزید تا به شما عشق بورزند
داستان کوتاه : برایت ارزوی کافی میکنم!!!
داستان کوتاه : لیلی، نام دیگر آزادی
داستان کوتاه : لیلی، تشنه تر شد
داستان کوتاه : کی می تونم برم خونمون ؟
داستان کوتاه : عسل بدیعی درگذشت
داستان کوتاه : پاسخ فرمانروای ایران بانو ام رستم
داستان کوتاه : نقشه شکست خورده
داستان کوتاه : صدای دل انگیز زندگی
داستان کوتاه : دلمشغولی های شاه سلطان حسین
داستان کوتاه : قهرمان های آدمهای کوچک
امید ، خود زندگیست
امید ، خود زندگیست
گفته اند اسبی به بیماری گرفتار آمد و پشت دروازه شهر بیفتاد . صاحب اسب او را رها کرده و به داخل شهر شد مردم به او گفتند اسبت از چه بابت به این روزگار پرنکبت بیفتاد و مرد گفت از آنجایی که غمخواران نازنینی همچون شما نداشت و مجبور بود دائم برای من بار حمل کند .
یکی گفت براستی چنین است من هم مانند اسب تو شده ام . مردم به هیکل نحیف او نظری انداختند و او گفت زن و فرزندانم تا توان داشتم و بار می کشیدم در کنارم بودند و امروز من هم مانند اسب این مرد تنهایم و لحظه رفتنم را انتظار می کشم .
می گویند آن مرد نحیف هر روز کاسه ایی آب از لب جوی برداشته و برای اسب نحیف تر از خود می برد . ودر کنار اسب می نشست و راز دل می گفت . چند روز که گذشت اسب بر روی پای ایستاد و همراه پیرمرد به بازار شد .
صاحب اسب و مردم متعجب شدند . او را گفتند چطور برخواست . پیرمرد خنده ایی کرد و گفت از آنجایی که دوستی همچون من یافت که تنهایش نگذاشتم و در روز سختی کنارش بودم .اندیشمند یگانه کشورمان حکیم ارد بزرگ می گوید : دوستی و مهر ، امید می آفریند و امید زندگی ست .
می گویند : از آن پس پیر مرد و اسب هر روز کام رهگذران تشنه را سیراب می کردند و دیگر مرگ را هم انتظار نمی کشیدند…
ریحانه- گستره جهانی اردیسم Orodism
- تعداد پستها : 852
امتیاز : 107560
اعتبار : 120
تاريخ التسجيل : 2011-08-28
العمر : 25
» ایران عضو شورای اجرایی سازمان بین المللی مطالعه، حفاظت و مرمت آثار تاریخی و فرهنگی (ایکروم) شد
» زلزله ای به بزرگی پنج و شش دهم درجه در مقیاس امواج درونی زمین - ریشتر - شمال افغانستان
» 50 تا 60 درصد جمعیت کشور ما فعالیت فیزیکی مناسب ندارند
» مرمت مسجد تگزاس
» تیراندازی خودرو حامل رهبرحزب کرد مخالف دولت ترکیه
» سند رسمی مدرن سازی راکتور آب سنگین اراک
» تعامل خوبی با طرفهای عراقی داریم
» طولانیترین پرچم «یا حسین»